قایق کاغذی

 

بعد از رفتنت
 

رودخانه‌ای از این اتاق گذشت
 

و من
 

نه سیبی سُرخ بودم
 

که به دست‌های کسی برسم
 

نه برگی خشک که جایی گیر کنم!
 

قایقی کاغذی بودم
 

پُر از کلماتی از تو
 

حالا سال‌هاست
 

ماهیانی با حافظه‌یِ طولانی
 

داستان غرق شدنم را
 

دور پاهایت تعریف می‌کنند! 

 

وحیدم 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد